بازگشت به خویشتن و نیازهای انسان امروز
نویسنده:
علی شریعتی
امتیاز دهید
شریعتی برای این بازسازی تصویر خود قبل از هر چیز به سراغ تعریف از یک خود فلسفی می رود. باید روشن شود که نگاه به انسان چیست؟ چه درکی از انسان، نیاز به بازسازی و ترمیم را ایجاد می کند. چه استعدادهایی برای او قائلیم تا سپس در پرتو این استعدادها بتوانیم یقه اش را بگیریم و مسئولیت ساخت وساز را به گردنش بیندازیم. این استعدادها چیستند؟
شریعتی از یک استعداد سه گانه حرف می زند: استعداد آگاهی، انتخاب کردن و بازآفرینی. انسان قادر به ادراک کیفیت سرشت خویش، کیفیت سرشت ساختمان جهان و رابطه خویش با جهان است. انتخاب کننده است یعنی می تواند بگوید نه، می تواند گزینش کند، بگسلد، بخواهد یا نخواهد. آفریننده است: یعنی می تواند آنچه را می خواهد بیافریند و از قالب های تنگ محتوم بیرون آید و از نو خلق کند.
شریعتی می گوید: «قبل از هر چیز، من باید بدانم که کیستم و چگونه باید زندگی کنم و چه رسالتی را باید در زندگی به انجام برسانم.» ...
بیشتر
شریعتی از یک استعداد سه گانه حرف می زند: استعداد آگاهی، انتخاب کردن و بازآفرینی. انسان قادر به ادراک کیفیت سرشت خویش، کیفیت سرشت ساختمان جهان و رابطه خویش با جهان است. انتخاب کننده است یعنی می تواند بگوید نه، می تواند گزینش کند، بگسلد، بخواهد یا نخواهد. آفریننده است: یعنی می تواند آنچه را می خواهد بیافریند و از قالب های تنگ محتوم بیرون آید و از نو خلق کند.
شریعتی می گوید: «قبل از هر چیز، من باید بدانم که کیستم و چگونه باید زندگی کنم و چه رسالتی را باید در زندگی به انجام برسانم.» ...
آپلود شده توسط:
Reza
1387/11/18
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بازگشت به خویشتن و نیازهای انسان امروز
درود
البته اینکه چه کسانی متفکران بزرگی هستند نسبی است و ممکنه نظر بنده با شما فرق کنه,ولی به عنوان نمونه عرض می کنم که کارل مارکس هم پیش بینی اشتباهی انجام داده اما در عین حال یک متفکر بزرگ و تاثیرگذار محسوب می شود.
[quote='shosseinmd']ضمنا شما در کارهای آقای شریعتی یک تعریف روشن از عدالت،قانون،حقوق،اخلاق و... نشان دهید.ایشان از همه چیز انتقاد رمانتیک می کرد این که بگویید اسلام صفوی این است و اسلام علوی چیز دیگر آنوقت اسلام علویتان اگزیستانسیالیست-مارکسیست باشد که نشد هنر...ایشان فقط حرفهای روز میزد حرفهایی که خریدار داشت[/quote]
با توجه به شرایط اون زمان من فکر میکنم که وجود چنین فردی ضروریست,کسی که به قول شما حرف های اگزیستانسیالیسم را میزند اما الگویش را محمد بن عبدالله معرفی میکند و نه نیچه یا***که گارد...حرف های سوسیالستی میزند اما تجلی این شعارها را علی بن ابی طالب میداند و یا ابوذر و اسمی از چگوارا و لنین نمی آورد.
شاید عوامفریبی کرده باشد,شاید آنچه معرفی کرد اسلام ناب نبود,شاید مغلطه کرد ولی در اوایل دهه ی پنجاه که جنبش های انقلابی در ایران کمی دچار رکود شده یود,حضور یه نیروی محرکه مثل شریعتی واجب بود...به نظرم.
شما شریعتی را به عنوان یک متفکر بررسی میکنید و من به عنوان یک فعال اجتماعی بهش نگاه میکنم...
پاینده باشید:-)
درست می گید ولی متفکران بزرگ کسانی هستند که پیش بینی ها بزرگ و حرفهای عمیقی بزنند آقای شریعتی که ادعای جامعه شناسی داشت پیش بینی اش این بود که دموکراسی فرو می پاشد ولی حکومت های معنوی و مارکسیستی(که او بیشتر هوادارشان بود)فرو ریختند و دموکراسی عالمگیر شد،شد مسئله روز دنیا.ضمنا شما در کارهای آقای شریعتی یک تعریف روشن از عدالت،قانون،حقوق،اخلاق و... نشان دهید.ایشان از همه چیز انتقاد رمانتیک می کرد این که بگویید اسلام صفوی این است و اسلام علوی چیز دیگر آنوقت اسلام علویتان اگزیستانسیالیست-مارکسیست باشد که نشد هنر...ایشان فقط حرفهای روز میزد حرفهایی که خریدار داشت.وقتی ناراحتید می توانید شریعتی بخوانید و حس کنید تمام مشکلات شخصی و جمعیتان حل شده است حس می کنید نیاز به چیزی ندارید اما راه حل واضحی هم ندارید و این غرور کاذبی به انسان می دهد که از جهل هم بدتر است و نتایج خطرناکی هم دارد.می توانید کارهای شریعتی را بخوانید و هزار جور تفسیرش کنید این چه تفاوتی دارد با وقتی که انسان چیزی نمی گوید.آیا بهتر نیست بگوییم همچین فردی اصلا چیزی نگفته.
متفکران بزرگ کسانی هستند که شما را محکوم به شناختن خود می کنند اگر آنها را نشناسید فهمتان کامل نیست،شناختتان از دنیایتان کامل نیست شما می توانید شریعتی را نشناسید و در عین حال دنیای اطرافتان بشناسید.ایشان باسواد بود خوش بیان و با استعداد بود و موثر در تاریخ ولی متفکر بزرگی نیست و فقط برای فهم آن دوره تاریخی خوب است نه جامعه شناسی.ایشان یک محرک و سخنران خوب برای جریاناتی سیاسی بود نه متفکری دقیق.البته ایشان زود و در جوانی فوت شد و باید توجه کنیم روشنفکران معمولا عقاید خود را تعدیل یا تصحیح می کنند ولی به هر حال زیادی از آنچه که باید باشد معروف است.
کسروی هم تحلیل هایی راجع به مذهب و مارکسیست و جامعه ی ایران داشت ببینید پیش بینی کدامشان درستتر بود.
انتقاد شریعتی از غرب بود ولی الان مشخص شده که مشکل ما غرب نیست مشکل ما فهم نادرست غرب بود آقای شریعتی وسایرین به جای اینکه غرب رو واکاوی کنن و درست بشناسانند
بی خودی سنت دگم خودمون رو بزرگ کردن به نظر من کار احمد کسروی ارامش دوستدار و عبدالکریم سروش و...(صرفنظر از محتویات نظراتشون وتفاوتشون)بسیار باارزشتر از علی شریعتیه[/quote]
درود
اگر از این زاویه نگاه کنیم که دوره ی شریعتی تمام شده,من فکر میکنم دوره کسروی ها هم تمام شده...
اما به نظرم بازهم ما موظف به مطالعه ی آثار این افراد هستیم به این دلیل که این دوره های تموم شده را دوباره تکرار نکنیم.
احتمالا همان غربی هایی که در آرزوی بازگشت به خویشتن قرون وسطایی یا ناکجاآبادی هستند این جور فکر می کنند مثل هایدگر و مارکس که پیامبران شریعتی اند....ممنون که درود می فرستید احتمالا این هم از عوارض بازگشت به خویشتن است.
مشکل ما غرب نیست مشکل ما فهم نادرست غرب بود
ادعایی که خود غربی ها هم قبول اش ندارند.
درود بر کاسه ی داغ تر از آآآآآآآش
انتقاد شریعتی از غرب بود ولی الان مشخص شده که مشکل ما غرب نیست مشکل ما فهم نادرست غرب بود آقای شریعتی وسایرین به جای اینکه غرب رو واکاوی کنن و درست بشناسانند
بی خودی سنت دگم خودمون رو بزرگ کردن به نظر من کار احمد کسروی ارامش دوستدار و عبدالکریم سروش و...(صرفنظر از محتویات نظراتشون وتفاوتشون)بسیار باارزشتر از علی شریعتیه
این فرد در آنزمان حلقه ای از روشنفکران را به سمت خود جذب کرد،
که نام های جالبی در آنها وجود دارند:
داریوش شایگان،داریوش آشوری،احسان نراقی،جلال آل احمد و شریعتی با واسطه...
و جالب است که می بینیم،این مفهوم در چند کتاب در همان سال ها به گونه ای عجیب ظهور می کند،
آسیا در برابر غرب شایگان، غرب زدگی جلال،وآنچه خود داشت و غربت غرب احسان نراقی،بازگشت به خویشتن شریعتی
و هر کدام به گونه ای این به تحلیل این مفهوم پرداختند و ضرورت بازگشت به خویشتن را یاد آوری کردند،
شایگان با رویکردی فلسفی،جلال سیاسی،نراقی جامعه شناسی،شریعتی هم با رنگ و روی مذهبی...
روشنفکر همیشه کارش آگاهی دادن به مردم است،او بیزار از خرافات و نادانی است،حال علت این نادانی چه از طرف قشر سنتی باشد،و چه از سوی انسان های سطحی امروزی که تنها از غرب،ظواهرش را دریافتند و سیبی خوشرنگ را می مانند که از درون کرم خورده است،
و رسالت فردی چون شریعتی نیز همین بود که در مقابل هر دوی این جریانات بایستد،حتی اگر قرار باشد به کفر و الحاد از سوی گروه اول و به تحجر و سنت پرستی از سوی دسته ی دوم متهم شود...
حکایت کسانی که هم خویشتن خویش را از یاد برده اند،و هم در مانند شدن به کعبه ی آمال خود(فرهنگ غرب) ناکام شده اند،زیرا سیر فکری و فرهنگی آن را طی نکرده بودند،و تحول بدون طی کردن سیر آن محال است؛
مدرن شدن بدون شناخت سنت،ممکن نیست،و کسی که خواهان اینست تنها پوسته را بر تن می کند،در حالیکه از درون پوک است...
زاغـی از آنجـا کـه فـراغـی گزید
رخــت خــود از بــاغ بــه راغـی کـشــیـد
دید یکـی عـرصـه بـه دامان کـوه
عـــرضـــه ده مـــخـــزن پـــنــهــان کـــوه
نـادره کـبـکـی بـه جـمـال تـمـام
شــــاهـــد آن روضــــه فـــیـــروزه فــــام
فاخته گون صدره به برکرده تنگ
دوخــتــه بــر صــدره ســجــاف دو رنــگ
تـــیــزرو و تــیــز دو و تــیــز گــام
خوش پرش و خوش روش و خوش خرام
هم حـرکاتـش متـناسب بـه هم
هــم خــطــواتــش مــتــقــارب بــه هــم
زاغ چــو دیــد آن ره و رفــتـــار را
وان روش و جــــنــــبــــش هــــمــــوار را
بــــا دلـــی از دور گـــرفـــتـــار او
رفــــت بــــه شــــاگــــردی رفــــتــــار او
بـاز کشـید از روش خـویش پـای
وز پـــی او کــرد بـــه تـــقــلــیــد جـــای
بـر قـدم او قـدمـی مـی کـشـید
وز قــلــم پـــا رقــمــی مــی کــشـــیــد
در پـیـَش الـقـصـه در آن مـرغـزار
رفــت بــر ایـن قـاعــده روزی ســه چــار
عاقبـت از خـامی خـود سوخـتـه
ره روی کــــبــــک نــــیــــامــــوخــــتــــه
کـرد فـرامُش ره و رفـتـار خـویش
مـــانـــد غـــرامـــت زده در کار خـــویــش...